رمان الهه هرماس نودهشتیا
بَـωـ?ِ الِلّـہِ الرَح???ِ الرَحے?
???? اِلهه هُرمآس? ?
به قلم: مینآ تَحصیلداری
ژانر: فانتزی، عاشقانه
ساعات پارت: نامشخص.
??هدف: بیان سبکی نو و قلمی جدید.
خلاصه:
دریایی که با موجِ کوچکی طوفانی شود، لایق دریا بودن نیست! گلی که صبح عاشق پروانه شود و شب عاشقِ ماه، لایق گل بودن نیست! حتی تویی که با نگاهی رهایم میکنی و به سمت دیگری میروی، لایق دوست داشتن نیستی!
مقدمه:
گاهی عاشقی آتش در خرمن خود انداختن است، مخصوصاً اگر عاشق مسئول باروتخانه باشی؛ آنگاه تمامِ هَست و نیستت با جرقهای به نابودی میرود و تو باید لبخند بر لب داشته باشی؛ چرا که خودت باعث این فاجعه بودی!
بخشی از رمان:
«فصل اول: قتل غیر منتظره»
به سمتش چرخیدم و جلوش قرار گرفتم:
- نارسیس کمکم کن! خواهش میکنم.
با تعجب نگاهش کردم که در اتاق به صدا در اومد و بعد، ندیمه مخصوص مانا وارد شد.
- دوشیزه ببخشید مزاحم صحبتتون شدم، اما مادام الیزابت برای تزئین موهاتون اومده.
- باشه برو.
بعد بسته شدن در، مانا هراسون چرخید طرفم و گفت:
- نارسیس فقط کمکم کن من فرار کنم. من ادوارد رو خیلی دوست دارم و نمیتونم حضور مرد دیگهای بهجز اون رو در کنارم تحمل کنم!
با ناراحتی به مانای عزیزم خیره شدم:
- مانا من چجوری فراریت بدم؟ تو آخرش مجبور به ازدواج با لرد میلر میشی!
مطالعهی رمان الهه هرماس